بدخشان
همچون قاصدکی که به دست باد میافتد بدخشان سرش را به در و بام شهری میکوبد که با کُتلخوییاش ناآشناست بدخشان با تار جهانشهروندی خودش را دروغ بزرگی بافته است تا مانند سگان دود به تن کابل زیر هر سایه و جوی خاکبهکامی بتواند وطن گزیند بدخشان آوارهیی که تمام راههایش به روستایی میانجامند که […]