تمام کتابهای تاریخی که در مورد تاجیکان نوشته شدهاند، تاجیک را در مدار دو چیز به بحث گرفتهاند؛ فرهنگداری و بازار داری. تاریخ نگاران، اقتدار تاجیکان در دورههای گوناگون را هم در تسلط آنها بر بازار و فرهنگ تعریف کردهاند. تازهترین کتابی که در مورد تاجیکان نوشته شده است «تاریخ تاجیکان، ایرانیان شرقی» نوشتهٔ ریچُرد فاتلز است. او در پی کاوشی که بر ریشههای تاریخی و تباری تاجیکان در فلات ایران دارد به این پرسش مهم میرسد که چرا و چگونه تاجیکان سغدی و بلخی و بخارایی، قدرت سیاسی، نفوذ فرهنگی و بازار را به ترکتباران آسیای مرکزی باختند و چگونه مهمترین شهرهای تاریخی تاجیکان مانند بخارا و سمرقند به اوزبیکان بخشیده شدند؟
زبان سنت و زبان نوگرایی
اسماعیل گاسپرینسکی، بنیانگذار نهضت «جدیدی» یا «جدیدیه» که ترکان آسیای مرکزی او را «پدر ترکان» نیز مینامند، نخستین مسلمان و تاتاری بود که به رهایی مسلمانان ترکتبار آسیای مرکزی از چنگ تیرهاندیشی و عقبگرایی دینی اندیشید و در نو شدن زندگی اجتماعی آنها کوشید. او با پیافکندن روزنامهٔ «ترجمان» و برنامههای آموزشی نو، زبان ترکی را به زبان جنبش نوگرایان و ترکان را به پیشاهنگان این جنبش تبدیل کرد. این کار در زمانی اتفاق افتاد که زبان پارسی در آسیای مرکزی هنوز زبان مدرسه و ملا بود و مسلمانان پارسیگو نماد عقبماندگی و افراطگرایی بودند. از همینرو، جدا از رابطههای تاریخی ترکان با روسیهٔ آن زمان، دلیل پیروزی ترکان در آسیای مرکزی ربط مستقیم به خدمت گاسپرینسکی و برنامههای روشنگرایانهٔ او و جلوه دادن ترکان به عنوان یک تبار ترقیخواه و نوگرا دارد. تقریبن صد سال پس از آن روزگار زبان تاجیک هنوز هم زبان ملا و مدرسه است.
دینخویی تاجیکی
از اینکه جهاد با چه خوانشی از دین آغاز میشود و رهبران جهادی تا پیروزی جهاد، جنگ داخلی و طالبان یکم چقدر در پی بر افراشتن پرچم اسلام بر فراز کاخ کریملین بودند، میگذرم. در زمان مقاومت اول، استاد برهان الدین ربانی و فرمانده مسعود به عمق فاجعه پیبرده بودند و در پی مبارزه با افراطگرایی دینی، اسلام میانهروی را پیشنهاد کردند که با جان و جهان در آشتی بود. پس از مقاومت و شکست طالبان یکم، امید آن بود که با تجربهٔ تلخی که از افراطگرایی طالبان یکم و سلفیگریهای سیافی و گلبدینی داشتیم، دست کم در ولایتهای تاجیک نشنین گلیم افراطگرایی و سلفیگری برچیده شود و تاجیکان بتوانند خود را به عنوان پرچمداران فرهنگ پر بار ایرانی/خراسانی به جهان مدرن معرفی کنند.
سیاست ریاکارانه و غارت جهادی
پس از شکست طالبان یکم، مجاهدین کرام پی غارت و زر اندوزی رفتند. تا زمانی که دالر آمریکایی باد میشد، نه به مسلمانی کسی شک داشتند و نه اسلامی در خطر بود. همین اقایانی که امروز با طالبان مسابقهٔ مسلمانی راه انداختهاند و دنبال مشروعیت دینی میگردند، تا هشت ماه پیش به هیچ قبلهای جز قراردادهای چند میلویندالری رو نمیکردند.
دین یک مسالهٔ شخصی است. من به خداباوری و خداناباوری کسی کار ندارم. اما، جوان تاجیک اگر جلوی این سیاستهای ریاکارانه و عوامفریبانه نیستد، چند خط قرمز فرهنگی و ارزشی برای خودش تعریف نکند، اگر تاجیک بودن، که حق ذاتی و حیاتیاش است را در اولویت کار و فکرش قرار ندهد، از افراطگرایی و دینخویی دست نکشد، پیش از آنکه طالب و اوغانِست نابودش کنند، خود قبر خودش را کنده است.
ما در بیست سال گذشته چندین فرصت زرین را از دست دادیم. خط ما باید از همین اکنون روشن باشد. ما باید بدانیم که برای کدام آینده، برای چه هویتی و برای چه ارزشی مبارزه میکنیم. «چو فردا رسد فکر فردا کنیم» دیگر چارهگر درد و بدبختی ما نیست. خودمان را با شعارهای «یک بار طالب شکست بخورد، باز جور میاییم، یک بار وطن را بگیریم باز در بارهٔ ساختارش بحث میکنیم» فریب ندهیم. طالب با مسابقهٔ «من از تو مسلمانترم» شکست نخواهد خورد. طالب به خاطر هیچ دین و آیینی نمیجنگد. طالب اولین کاری که میکند پایان کردن لوحهٔ دانشگاه و شفاخانهای است که به زبان تو نوشته شده بود. اگر جنگ طالب و جنگ قومی نیست، در صورتی که تمام سران و تصمیمگیرندگان جمهوریت دستنشاندهٔ «کفر» اوغان بودند، چرا خودش را در سینهٔ هزاره و تاجیک میکفاند؟ چرا هیچ اوغانی به جرم خدمت در جهموریت هر روزه مانند هزاره و تاجیک قتل نمیشود؟ اگر جنگ طالب جنگ قومی و فرهنگ نیست، چرا نخستین فرمانش در پیوند با رسمیت بخشیدن زبان اوغانی به عنوان یگانه زبان رسمی دولتداریاش است؟
جوان تاجیک باید بداند و بپذیرد که دیگر هیچ چیزی برای از دست دادن ندارد. جوان تاجیک باید بداند و بپذیرد که این جنگ جنگ قومی و فرهنگی است. جوان تاجیک باید بداند و بپذیرد که خود را از طالب مسلمانتر جلوه دادن سپر تیغ اوغانیت نمیشود. جوان تاجیک باید بداند و بپذیرد که برای حقطلبی و مبارزهاش نیاز به مشروعیتی دینی ندارد، چون آزاد زیستن حق انسانیاش است. جوان تاجیک نباید به آنهایی که آزموده شدهاند، فقط به خاطر تاجیک بودنشان باج بدهد. قبیلهگرایی همین است که ما بد خودمان را در برابر بد دیگران خوب جلوه بدهیم. این استدلال که اوغان از گلبدین دفاع میکند ما چرا از فلانی دفاع نکنیم، برخاسته از یک عقبماندگی فرهنگی است. جوان تاجیک هرچه باشد عقبمانده فرهنگی نیست. جوان تاجیک باید ازین شهامت برخوردار باشد که کجرفتاریهای نخبگان و بزرگان خودش را بیرحمانه نقد کند و جلوی هرکه به شعورش توهین میکند بیستد. وگرنه پس از یک خونریزی دیگر، باز یکی به نمایندگی از من و تو به معاونت بسنده میکند و تو و من به همان بنبست دوهزار و یک و دهزارچهارده و دوهزار و هژده برخواهیم خورد.
خرد چراغدار راهمان باد
غفران بدخشانی